سرمربی آبی و اناریها در یکی از سختترین دورههای باشگاه محبوبش قبول کرد روی نیمکت بنشیند.
به گزارش طلوع سپورت، مدتها بود هیاهوی خانه بزرگ سابقش را نشنیده بود. در میادین کمشور و بیحرارت فوتبال در حال رشد قطر روزگار سپری کرد. نامش از بین بزرگان فوتبال جهان گم شده یا دستکم کمرنگ و بیطراوت ادا میشد. اگر هم شوری در این نام وجود داشت و شکوهی از آن بر میخاست به روزگار آقایی در خط میانی برمیگشت. ویدئوهای قدیمیاش در زمین و در قلب خط میانی آبی و اناریها بیشتر از ویدئوهای جدیدش در لیگ قهرمانان آسیا بازدید و مشتری و بیننده میساخت.
زندگی عرصه سرشار از تاخت و تاز فرصتهایی است که درِ خانه مردان جوان را میزند. تا پاسخ فرصت یافتهها چه باشد و چگونه به استقبال تاخت و تاز بخت بروند. بخت به سوی خانهاش کشاند؛ به نوکمپ! آنجا هنوز گاهی نامش را در بین زمزمههای روی سکوها ادا میکردند و یادش با آمدن هر هافبک جدید و جوانی زنده میشد. ژاوی اما با چه حال و روزی از تیم سابقش به بارسلونا برگشت؟ نه کسی برایش فرش قرمز پهن کرد و نه مدیری وعده شیرینی به او داد. پیراهن تیم محبوبش را روی زمین مانده دید. به ندای درونش گوش سپرد. برای بازگشت به اروپا و برای رونمایی از چهره جدید پاسور قبلی و به منظور نشان دادن ژاوی مربی هنوز برنامههای زیادی برای آموختن داشت اما همه آنها را به تعویق انداخت. پسر بزرگ خانه شد که باید در غیاب پدر به داد اهل خانه برسد. مثل پسرهای بزرگتر، زودتر از آنچه باید رقم بخورد، تصمیم گرفت مرد شود و مرد روزهای سخت بارسلونا نام بگیرد. او در دوران بازی هم این لقب را به دوش میکشید. مسئولیت بزرگی را پذیرفت که شاید هیچ سرمربی عاقل و هوشیاری یارای پذیرش آن را نداشت. با این حال ژاوی نسیه حساب و کتاب تدبیر را به نقد عشق فروخت و در یکی از سختترین دورههای باشگاه محبوبش روی نیمکت آبی و اناریها نشست. در روز آمدنش فرش قرمزی پهن نشد اما بررسی کارنامه مرد اسپانیایی میگوید آیا در روز وداع باید برایش بدرقه باشکوهی ترتیب میدادند یا خیر!
کارنامه ژاوی
این حد انصاف است که باید از هر جویندهای به اندازه دارایی و داشتههای اولیه امتحان بگیرند یا اگر گذراندن امتحانات سخت ناگزیر است، باید در نمره نهایی هم محدودیتها را اعمال کنند. ژاوی اما مرد حساب و کتاب نبود. نه برای تمجید به میدان آمده بود، نه ترسی از نکوهش داشت. او آمده بود مثل دوران بازی پاس درخشانش را به دست مهاجمان بسپارد، آنها گل بزنند، خوشحالی کنند، جایزه و توپ طلا بگیرند و خودش در خلوتش از ته دل شاد بماند. به بارسلونایی آمد که در شرایط خوبی نبود. دوره رونالد کومان به نوعی این تیم را عقب انداخته و دست گلهای بارتومئو این خانه را آشفته نشان میداد. در اوج آشفتگی تیم، زندگی مرفهاش در خاورمیانه را رها کرد و به بارسلونا پیوست و روی نیمکت سرشار از فشار این تیم نشست. فصل اول را با هر دشواری و مشقتی، پشت سر گذاشت. فصل دوم اما فصل ژاوی بود؛ فصلی که عشق کار خودش را کرد و کاتالانها با پاس زیبای او این بار از روی نیمکت، جام قهرمانی را هم بالای سر بردند. همین که بارسا در عصر محدودیتهای شدید مالی، در دوره انتخابی نبودن بازیکنان ورودی و در کشمکش بدهیها و مشکلات اقتصادی، بالاتر از رئال مادرید موفق به فتح لالیگا شد، برای مرد جوانی مثل ژاوی کافی بود تا از او هم مثل ژابی آلونسو یاد کنند و یکی از مربیان بزرگ دنیا به شمار بیاید. قهرمان شد و با او قهرمانانه برخورد نشد. پیروز میدان نام گرفت و خودش را در انزوای شادی دیگران پوشاند. ژاوی وقف بارسلونا و مانند برادر بزرگتر، جورکش خانواده شد. همانی که در شادیها فراموشش میکنند و در گرفتاریها با توپ و تشر صدایش میزنند. همانی که فزونتر از ظرفیت و تواناییاش پدر بودن را تجربه میکند. ژاوی، بارسلونا را در پستوی بدترین سالها، بدون مسی و سوارس و نیمار به سمت بهترین خاطرات و شادیها رهنمون کرد و تاج قهرمانی را روی سر باشگاه محبوبش گذاشت. با این حال سرنوشت نهایی را روزهای آخر معلوم میکند! روزهای آخر ژاوی سناریوی دیگری را آماده کرده بودند. سناریویی که به قهرمانی منجر نمیشد اما کارنامه مرد اسپانیایی را هم به وسعت یک شکست سیاه نمیکرد. او 141 بار روی نیمکت بارسلونا نشست و در این مدت 89 برد، 23 تساوی و 29 شکست را پشت سر گذاشت. آمار تایید میکند او در جستجوی پیروزی چندان هم ناکام نبوده. بزرگی رقیب سنتی و هیبت کارلتو روی نیمکت مادرید مردانی بزرگتر و تنومندتر از ژاوی هرناندس را به زمین کوفته بود اما شکست بارسلونا در فصل دوم را همه از چشم سرمربی دیدند. خونش به جوش آمد و برای اولین بار آن مرد آرام و صبور تبدیل به پرخاشگری قاطع و عصبانی شد. عصبانیاش کردند و گفت از این خانه میرود. با این حال دلش نیامد رویای هواداران را با قطعیت در بیانش از بین ببرد. برای آنها، پلهای پشت سرش را خراب نکرد اما پایان داستان مطابق میل قهرمان پیش نرفت!
وداع بدون بدرقه
کارشناسان دنیای فوتبال هنوز هم اعتقاد دارند یکی یا حتی بیشتر از یکی از توپ طلاهایی که نثار رونالدو و مسی میشد، متعلق به ژاوی و اینیستا بود. آقای پاس به اندازه تلاش و کیفیتش در پیراهن آبی و اناری مورد تقدیر و تشکر قرار نگرفت. در میدان مربیگری هم اوضاع به همین منوال پیش رفت. او با جسارتی عجیب با بازی دادن و از آن هم مهمتر با بازی گرفتن از نوجوانان پرورش یافته در آکادمی راه نجات را به تیم محبوبش نشان داد. ستارههایی را جلا داد که باشگاه برای اطمینان خاطر از ماندنی بودنشان بند فسخهای عجیب و سنگین روی قراردادهایشان میگذارد. هر چه در چنته داشت برای بارسلونا رو کرد و با یک تیتر همه چیز تمام شده به نظر رسید؛ ژاوی برکنار شد! نه وداع باشکوهی و نه تجلیل درخوری برای ژاوی تدارک ندیدند. با او مثل غریبهای برخورد کردند که وظایفی دارد، لحظهای از وظایفش غافل شده و اکنون قیدش را میزنند. شاید باز هم کار لاپورتا و دستیارانش در بارسلونا گره بخورد، به دنبال راه نجات سریعی باشند، با ژاوی تماس بگیرند و او با پاسخ مثبتش به نوکمپ بازگردد؛ این بار هم بدون چشمداشت از شادی بعد از پیروزیها و بدون توقع برای فرش قرمز. مدیران، رسانهها و بازیکنان میآیند و میروند اما ژاوی متعلق به هویت این باشگاه و بخشی از شناسنامه بارسلوناست. او باز میگردد و باز هم به داد تیمش میرسد. ژاوی اگر چه بدون شکوه و تجلیل شایستهای اردوی آبی و اناریها را ترک میکند اما اینجا خانه اوست و باز خواهد گشت تا دوباره پاسی طلایی را برای گلزنی تیمش ارسال کند، مهاجمان گل بزنند، شادی کنند، توپ طلا بگیرند و او در خلوت خودش به شادی تیم محبوبش شاد بماند!